نگاهی به نقاشی جای دستهامون، خطوط کج و معوج و نقاشیهای زیبایی که روی دیواریهی حمام کشیده بودیم، افتاد وباعث شد لبخند ثابتی گوشهی لبم بنشینه.
چون راحت نبودم بالا حمام کنم، محسن اینجا رو برام درست کرده بود، قربون دل مهربونش برم.
تنی به آب زدم، غرق لذت شدم، حس خیلی خوبی داشتم، آب خستگیم رو شست.
به اتاقم برگشتم، کمی سرد بود درحالیکه با حوله موهام رو خشک میکردم با اون دستم لبهی پرده روگرفتم، پرده رو دور تخت و بخاری کشیدم که گرماش بیرون ن
#هر_روز_با_شهدا
❇️ شهید محسن حججی
بعد از آنکه محسن وارد سپاه شد، عصر ها به کتابفروشی می آمد و پولی را که از این کار به دست می آورد برای اردوهای جهادی کنار می گذاشت.
⚪️ رشته ی تحصیلی محسن برق ساختمان بود و کار برق کشی هم انجام می داد، پول دست مزدش را در قُلَّکی که برای این کار کنار گذاشته بود، جمع می کرد و هر دفعه که به اردوی جهادی می رفتیم، سه، چهار میلیونی که جمع کرده بود را خرج اردو می کرد.
* برگرفته از کتاب سرمشق
الکترسیته: الكترسیته انرژی نهفته ای در طبیعت و وجود آن در بعضی از مواد موجود درجهان میباشد این نیرو به صورت های مختلف میباشد و دارای 2 قطب میباشد اما به صورت كلی میتوان الكترسیته را به دوبخش تقسیم كرد الكترسیته ساكن++این حالت از الكترسیته عنصری كه آن را بو جود می آورد دارای قطب مثبت+میشود مانند وسیله پلاستیكی كه بر اثر مالش دارای قطب مثبت میشود یا بدن انسان كه بر اثر برخورد با این گونه اشیاء درای قطب مثبت الكترسیته ساكن میشود فقط زمین تامین
وقتی استخوان های نیمه پوسیده ام را کنار پل گذاشته ای و چشمانت دریا دریا غرق آبند، به محسن فکر کن.
دست های پینه بسته اش را به خاطر بیاور که سرمای دستبند جمعشان کرد. تو می گفتی محسن شرف داشت که جلوی زور ایستاد. می گفتی بزرگ بود. دلش اقیانوسی بود برای خودش. اما به خاطر بیاور که من گفته بودم محسن درد بود. محسن بغضی بود که سالها حبسش کردند و حالا داشت زار زار زیر باران می بارید.
محسن تو بودی. محسن همین استخوان های نیمه پوسیده ام - که کنار پل گذاشتی - بو
وقتی استخوانهای نیمهپوسیدهام را کنار پل گذاشتهای و چشمانت دریا دریا غرق آبند، به محسن فکر کن.
دستهای پینه بستهاش را به خاطر بیاور که سرمای دستبند جمعشان کرد. تو میگفتی محسن شرف داشت که جلوی زور ایستاد. میگفتی بزرگ بود؛ دلش اقیانوسی بود برای خودش. اما به خاطر بیاور که من گفته بودم محسن درد بود. محسن بغضی بود که سالها حبسش کردند و حالا داشت زار زار زیر باران میبارید.
محسن تو بودی. محسن همین استخوانهای نیمهپوسیدهام - که ک
محسن باحالتی ترسیده به سمتم برگشت و دستش رو از پشتم رد کرد و دور بازوم حلقه کرد و وسایلم رو از دستم گرفت، تمام وزنم رو روی تن محسن انداخته بودم، واقعا نمیتونستم روی پاهام بایستم، نگاه طوفانیم به صورت دو تا دختر بچهی این طرف واون طرفش افتاد.
بیتفاوت و سرد بدون نگاه کردن به زنیکه به بدبختیهام دامن زده بود، حرکت کردم.
محسن دستش رو روی کمرم گذاشته بود و درحالیکه از شدت خشم بدنش میلرزید دست دیگهاش رو مشت کرده بود.
منو به داخل هلم داد، بیب
بیوگرافی محسن چاوشی و عکس هایش
امروز برای شما کاربران محترم بیوگرافی محسن چاوشی خواننده پرطرفدار پاپ ایرانی را آماده کرده ایم .
محسن چاوشی با نام اصلی محسن چاوشی حسینی زاده خرمشهر در تاریخ 8 مرداد 1358 او فعالیت های خود را از سال 1382 تا کانون آغاز کرده است فعالیت های او خوانندگی ، آهنگسازی ، تنظیم کننده و همچنین ترانه سرایی است . شیوه و فعالیت های او پاپ ، راک ، الکترونیک ، ترنس و ... می باشد .
ادامه مطلب
انشای بسیار زیبای یکی از دوستام، حتما بخونیدش!
مستی به وقت نیمه شب
درست در تکاپو برای یافتنی اوجی دردناک برای این سری که گرمای پرواز بر فراز نوشته را بال بزند و بعد در نقطه ای که انتظارش را ندارید با ترس سقوط آشنا کند.
ادامه مطلب
دیوان شمس را گذاشته بود توی دست هایم، زل زده بود به چشم هایم، با لبخند برایم از مولوی خوانده بود.سرم را انداخته بودم پایین، خواندش که تمام شده بود، لبخند هول هولکی تحویلش داده بودم، چند تا ده تومنی گذاشته بودم روی میز؛ دیوان را بغل زده بودم و پا تند کرده بودم.
تا خانه یک ریز غر زده بودم به جانم که مثلا چه می شد ؟ سرم را بلند میکردم؛ زل میزدم توی چشم هایش.لبخند میزدم.قشنگ به خواندنش گوش میدادم.من هم برایش میخواندم.حرف میزدم.تعریف و تمجید میکردم.
بیوگرافی محسن چاوشی و عکس هایش
امروز برای شما کاربران محترم بیوگرافی محسن چاوشی خواننده پرطرفدار پاپ ایرانی را آماده کرده ایم .
محسن چاوشی با نام اصلی محسن چاوشی حسینی زاده خرمشهر در تاریخ 8 مرداد 1358 او فعالیت های خود را از سال 1382 تا کانون آغاز کرده است فعالیت های او خوانندگی ، آهنگسازی ، تنظیم کننده و همچنین ترانه سرایی است . شیوه و فعالیت های او پاپ ، راک ، الکترونیک ، ترنس و ... می باشد .
ادامه مطلب
سه قاب چوبی ساده و کوچک خریدم و داخلش را با تمبر های یادگاری یاس پر کردم و آویزانشان کردم بالای شومینه و خودم اینقدر راضی بودم و به نظرم قشنگ شده بودند که عکسش را برای پیچ دکوری فروشی که قاب ها را برایم ساخته بود، فرستادم و تشکر کردم. یارو هم عکس ها را استوری کرد و نوشت: سفارش مشتری خوش سلیقه مون. خب نگفته پیداست که بنده ذوق مرگ شدممممممم تا اینکه دیدم برای بقیه ی استوری هایش هم همین را نوشته.
پی دی اف کتاب حضرت محسن علیه السلام اولین و کوچکترین شهید آل طه علیهم السلام تالیف آقای بشیر سراجی
در این کتاب میخوانید:
- حضرت محسن با هویتی کتمان شده
- تولد حضرت محسن علیه السلام، تولدی تلخ
- شهادت اولین و کوچکترین شهید آل رسول صلی الله علیه و آله
- شاهدان فاجعهای بزرگتر از عاشورا
- اخبار شهادت محسن مظلوم علیه السلام قبل از واقعه دردناک
- آن چه بعد از حادثه غمبار به ما رسیده
- محل دفن پاره تن دخت نبی علیها السلام
لینک دانلود کتاب
محسن نوشته بود خانوادهاش به حریم شخصی او احترام نمیگذاشتند و چند بار بعد از خواندن دفترچهی خاطراتش سرزنشش کردهاند، به همین خاطر چندبار در دوران راهنمایی سعی کرده برای نوشتن خاطراتش از یک الفبای ابداعی استفاده کنه، اما چون در خواندن خط ابداعی خودش مشکل داشته، کارش را ادامه نداده.
این نوشتهی محسن خاطرهای را برایم زنده کرد؛ سال دوم دبیرستان یک کتاب خودآموز زبان روسی پیدا کرده بودم و با یاد گرفتن الفبای سیریلیک، پای تخته در مورد مع
صدایش که در اتاق پیچید، من همجنان مصلوب به دنبال صدایش سر چرخاندم. خیلی زود از دسترس نگاهم خارج شد. محمد همراهش با خانم پرستار به گوشه ای از اتاق رفته بودند که من فقط میتوانستم با شنیدن صدای گریهی علی همراهیشان کنم. دل توی دلم نبود که زودتر ببینمش. از صبح منتظر این یار آشنا بودم. نمیدانستم از زمانی که بیحسی از بین میرود و دیگر حرکاتش را در درونم حس نمیکنم چه اتفاقی میافتد. در آن لحظهی به خصوص به هیچچیز فکر نمیکردم جز دیدنش. پچ پ
پستی گذاشته بودم که کمی قبولش داشتم کمی نه ، احساس کردم بودنش نمک پاشیدن رو زخممونه در این شرایط و حذفش کردم.
آقا ما همه ممکن الخطا هستیم فقط گفتم یادمون باشه در این مسائل فعلی از نظر منو شما ممکنه کسی اشتباه کرده باشه ممکنه از نظر خودش و دیگری خیر فقط گوشه ی ذهنمون داشته جز ائمه ی اطهار هیچ کسی معصوم نیست
اگر امروز اتفاقی اینجا نبودم نمیخواستی چیزی بهم بگی؟!
به زور خودش رو کنترل کرد و سریع برگشت به طرف موتورش و سوار شد، کمی موتور رو حرکت داد و جلوی پام ترمز کرد.
بغض به گلوم فشار میآورد، اصلا دوست نداشتم محسن درگیر این مسائل بشه.
آروم شال بافتیم رو دور گردنم پیچیدم و سوارموتور شدم، ضعف بهم غالب شده بود و سرگیجه ی لعنتی باز امونم رو بریده بود، از توی جیب کوله پشتیم قرصی رو درآوردم، محسن انگار فهمید و سرعتش رو کم کرد، بطری کوچک آب رو در آوردم
داشتم پستای اینستاگرامم رو نگاه میکردم. رسیدم به یه عکسی که تو یه هفته تابستون قبل پیشدانشگاهی گذاشته بودم. توجهم به گوشیم وسط عکس جلب شد که باز کرده بودم گذاشته بودم رو صفحهی وبلاگم. قالب وبلاگم خیلی خوشرنگ بود. یاد افتاد الان پسزمینهش آسمونه. وبلاگو باز کردم که یه نگاه به قابش بندازم و تعجب کردم چون آخرین پستم مال دی ماه بود!رفتم دیدم بله. بقیهش تو پیشنویساست. و نوتهای گوشیم. :)) یکیشون رو دلم خواست منتشر کنم.
الان هم دارم فکر می
دیروز صبح رفته بودم کلیسای بیتلحم و پیرمرد را به هزار خواهش راضی کردم در را باز کند تا در محراب دعا بخوانمچهرهام داد میزد چقدر حالم بد است. پیرمرد کنارم ایستاده بود و پشت سرهم ارمنی حرف میزد و از انجیل میگفت تا مثلا آرام شوموقتی گفتم ارمنی نمیفهمم و مسلمانم، قیافهاش یک طوری شد،همانطور که به دیوانهها نگاه میکنند. حق داشت، هیچ مسلمانی هشت صبح روز اربعین کلیسا نمیرود. حتی مسیحیها هم هشت صبح کلیسا نمیروند.اما من هشت صبح کلی
باخشم هلش داد، پاش پیچ خورد، نزدیک بود ازپله ها بیافته، مثل برق بازوی محسن رو گرفتم، و باچشمهای اشکی به صورتش، سرم رو به نشانهی نهتکان دادم:
- اون ارزشش رو نداره دردت به جونم، بس کن، نمیخوای که بخاطر یه آدم ناچیز توی دردسر بیافتی.
محسن که تمام بدنش از شدت خشم میلرزید، نعره زد:
-این بیآبروی همه جایی به چه جراعتی پاش رو گذاشته توی این خونه ومیخواد اسمتو به زبون نجسش بیاره؟! هــان.
دستم رو پس زد، انگار دیونه شده بود و به جنون رسیده بود،
-م
دانلود آهنگ محسن چاوشی بی نام
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * بی نام * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , محسن چاوشی باشید.
دانلود آهنگ محسن چاوشی به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Mohsen Chavoshi called Bi Nam With online playback , text and the best quality in mediac
متن ترانه بی نام محسن چاوشی
محسن چاوشی بی نام
مدیاک ››› محسن چاوشی ››› دانلود آهنگ محسن چاوشی بی نام
منبع : https://mediac.ir/آهنگ-محسن-چاوشی-بی-نام/
سر کلاس سالیدورک بودم. هوای کلاس گرم و خفه بود. چراغها خاموش بودند و صدای فن لپتاپ بچهها، صدای مدرس را در خود گم کرده بود. بغل دستم نگار سرش را روی میز گذاشته و خوابیده بود. به پردهی سفید رنگ و نشانگر موس روی آن نگاه میکردم. حواسم اما جای دیگری بود. شهر دیگری. ۴۵۰ کیلومتر بالاتر. در یک خانهی کوچک با پنج نفر جمعیت. حواسم پیش صدا و دستهایش و دینامیک بدنهایمان بود. گوشی زنگ خورد. خودش بود.
پ.ن گفت نمایشنامهی محبوبم را پیدا کرده و خرید
بیوگرافی محسن ابراهیم زاده خواننده پاپ
سلام امروز برای شما کاربران محترم بیوگرافی محسن ابراهیم زاده را آماده کرده ایم امیدواریم مفید باشد و مورد پسند شما عزیزان قرار گیرد .
محسن ابراهیم زاده خواننده پاپ ترانه سرا و آهنگساز ایرانی زاده تربت حیدریه در و متولد 17 شهریور 1366 می باشد .
ادامه مطلب
بیوگرافی محسن یگانه
سلام امروز بیوگرافی خواننده معروف و پرطرفدار محسن یگانه را برای شما کاربران محترم اماده کرده ایم .
خواننده معروف محسن یگانه در تاریخ 23 اردیبهشت 1364 در گنبد کاووس متولد شد
دانشجوی انصرافی و لیسانس مهندسی صنایع که در دانشگاه ازاد ترم ششم است ، همچنین ایشان دو خواهر پزشک و ددندان پزشک دارد ، و همچنین یک برادر که نام او کمیل است ، او فرزند سوم خانواده است .
ادامه مطلب
یه بار نوشته بودم میشه همه چیز بدون اینکه من بخوام، درست شه؟ من امیدم رو به اومدن آفتابگردانها بسته بودم، به فصلی که ممکن بود گیلزاد بیاد خونهمون، به روزی که فکر میکردم بالاخره یه کاریش میکنم و درست میشه. اما الان بدون اینکه من بخوام درست شده؛ در حالی که یه گوشه جهان نشسته بودم، مشغول دنیای خودم. امروز یه راه دیگه شروع میشه؛ نمیدونم چقدر درسته ولی احساس میکنم مثل نیم ساعت اول یه فیلم دو ساعتهست که دارم دقیقههای بعدیش رو
شاخه گل خشکیده عشق
قسمت اول
” قد بالای ۱۸۰، وزن متناسب ، زیبا ، جذاب و …
این شرایط و خیلی از موارد نظیر آنها ، توقعات من برای انتخاب همسر آینده ام بودند.
توقعاتی که بی کم و کاست همه ی آنها را حق مسلم خودم میدانستم .
چرا که خودم هم از زیبائی چیزی کم نداشتم و میخواستم به اصطلاح همسر آینده ام لا اقل از لحاظ ظاهری همپایه خودم باشد . تصویری خیالی از آن مرد رویاهایم در گوشه ای از ذهنم حک کرده بودم ، همچون عکسی همه جا همراهم بود .
تا اینکه دیدار محسن ، بر
تا سحر بیدار بودم و ۵ صبح خوابیدم...ساعت ۱۲ بیدار شدم و توی رخت خواب داشتم با گوشی بازی میکردم...
اهنگ اقامون جنتلمنه از استاد ساسی هم گذاشته بودم پخش میشد....
توی حال و بی حال بودم که چشمام دوباره بسته شه...
گوشی زنگ زد و من چسبیدم به سقف...
یک دوستی که خیلی باهاش رودربایستی دارم دعوتم کرد به شام برای هفته دیگه...
و چنین شد که من ۱ ساعت بعد اماده و لباس پوشیده رفتم بیرون...
نمیشه دست خالی رفت...
تمام مدت توی خیابون چشمم رو بستم که ویترینا رو نبینم...
مگه م
محسن لرستانی در شهر مشهد به دنیا آمد. محسن لرستانی پدرش اصلیت(کُرد)دارد و پدرش اهل مشهد است.
او از همان دوران کودکی علاقه زیادی به خوانندگی داشت که همین امر موجب شد که محسن لرستانی خواننده شود.
آثار مهم و زیبای محسن لرستانی:
*زندانی
*کارتون خواب
*بی وفایی
*و...
او در سال ۱۳۸۶به موسیقی حرفه ای شناخته شد.
مــــــــــــــــــــــحـــــــــــــــــــســــــــــــــــن لـــــــــــــرســـــــــــــــتـــــــــــــانــــــــی
ظرف ساعت ۲۱ تا ۲۳ دو سری شام خوردم تهش فردا ماه رمضون نبود+ اقا شام اول خودم درست کرده بودم اولین بار بود نمیدونمم چی بود ولی خوب بود میگمتون شما هم درست کنید
پیاز سرخ کنید گوشتم یه جا دیگه بذارید بپزه بعد سیبزمینی هم مربع کرده سرخ کنید بعد گوشت و ریش ریش کنید بعد رب بریزید تو گوشت تفت بدید بعد یه گوشه دیگه دلمه و گوجه خورد کنید بعدش دیگه همه رو بریزید تو یه ماهیتابه خیلی شلوغ پلوغ شده دیگه بقیه هم به ماهیتابه جهت تهیه شامشون احتیاج دارن مراعا
خلاصه کتاب اقتصاد کلان محسن نظری
برای دانلود این فایل اینجا کلیک کنید
خلاصه کتاب اقتصاد کلان محسن نظری
خلاصه کتاب اقتصاد کلان محسن نظری
خلاصه کتاب اقتصاد کلان محسن نظری
خلاصه کتاب اقتصاد کلان محسن نظری
خلاصه کتاب اقتصاد کلان محسن نظری
آخرین باری که دیدمش سرشو تکیه داده بود به در و سعی میکرد آرامشش رو حفظ کنه من کجا بودم؟ اون طرف در روی صندلی نشسته بودم یا نه بذارین درست تر بگم قرار بود روی صندلیا نشسته باشم اما مگه استرس امون میداد راه میرفتم از این طرف راهرو به اون طرف راهرو..پوست لبم رو کنده بودم و هیچی از ناخنام باقی نمونده بود که یه دستی سرمو آورد بالا و دستم رو گرفت و با چشماش به چشمام خیره شد..یه چیزی گذاشت تو دستام و گفت این ارزشمندترین چیزیه که من دارم و باهاش آر
امروز که رفته بودم دنبال یه کتاب تو یه کتابفروشی خیلی بزرگ، هر چی لابه لای کتاب های قفسه مربوطه چشم گرداندم کتاب ها رو ندیدم. گوشه پایین قفسه یه کپسول آتش نشانی گذاشته بودند. یکی دوباری به فکرم زد کپسول رو کنار بکشم و پشت اون رو هم نگاه کنم، اما نمی دونم چرا به خودم می گفتم همچین کتابی اون پشت چه کار می کنه. تا اینکه بالاخره سر کپسول رو به جلو خم کردم. بله، کتاب مورد نظر درست پشت دسته ی کپسول بود. قیمت آخر کتاب رو که توی اینترنت دیده بودم حدود 50 ه
چیزی نگفتم در اتاق رو باز کردم و سرم رو ازخجالت پایین انداختم.
محسن سریع در رو بست و بدون گفتن حرفی در بارهی اتاق، گفت:
-اگر آمادهای بریم؟
سرمو تکان دادنم و محسن دستم رو کشید.
خداحافظی سرسری از آقاصمد کردم و دنبال محسن کشیده شدم.
چند دقیقهای فقط نفسهای تند محسن رو می شنیدم، که روی پلهها جلوم پیچید و با چشمهای طوفانی به صورتم زل زد...
#کپیممنوع⛔
مشاهده مطلب در کانال
۱. در ذخایر تلگرامم متنی پیدا کرده بودم که چند وقت قبل نوشته بودم و در آن اعتراف کرده بودم که حسودم. مشخصا فردی و داستانی را ذکر کرده بودم و حسادتم به آنها را با جزییات برای خودم شرح داده بودم. نتیجهی خاصی در بر نداشت جز اینکه دیگر خودم را پیش خودم سانسور نمیکردم. و حداقل حسادت را به عنوان بخشی از رذالت خودم پذیرفته بودم. این برای من گام کوچک و موثری بود تا از آن هیئت قدسی دور از خطا که برای خودم متصور بودم کمی دور شوم.
۲. من انسان ناتوانی هست
سطل آشغال رو دادم به مهندس که ببره بیرون، بهش گفتم سطل رو بذار تو حیاط بمونه. (منظورم این بود که پلاستیک آشغالها رو بردار بذار تو کوچه و سطل رو بذار تا صبح تو حیاط هوا بخوره. بیشتر وقتها همین کار رو میکنم تا بوی بدش بره.) پرسید بذارم تو حیاط؟ گفتم آره. بعد که رفت بیرون، گفتم ای بابا! الان فکر میکنه سطل رو با آشغالهاش باید بذاره تو حیاط. چون باهاش قهر بودم وقتی برگشت دیگه نمیشد ازش بپرسم چیکار کردی. تو فکر بودم که برم خودم چک کنم ببینم کجا
سلام دوستان گل و مهربونم . من قبلا همین اسنک مرغ رو با مرغ پخته ریش ریش شده درست کرده بودم . راستش نون تست گرفته بودم یه چیز دیگه درست کنم چند شب پیش برای شام گفتم که حالا اسنک درست کنم . فرصت هم خیلی کم بود و همه گشنه . بعد تصمیم گرفتم در مدت کوتاه سریع یه شام درست کنم این شد که به این روش درست کردم بسیار عااالی و خوشمزه میشه . شما می تونید از گوشت چرخ کرده هم استفاده کنید من قبلا با کلیپ هم اسنک گوشت رو براتون گذاشته بودم . این طور بگم مواد کاملا د
گمونم ۸ یا ۱۰ ماه پیش فهمیدم یکی از بچه ها شیطنت میکنه و گاهی یه سری وسیله با خودش میبره
با هزار بالا و مایین تونستم نگهش دارم و صرفا جاشو تغییر دادم
خیلی باهوش و فنی بود
واحدم که عوض شد
آوردمش پیش خودم بابت کارای روزانه
عالی بود
دیروز فهمیدم باز...
تمام دیشب با معده درد به خودم پیچیدم
حس تلخی بود لگد زدن به اعتمادم
من از خودم و آبروم مایه گذاشته بودم و نه تنها نگاش داشته بودم با خودم منتقلشم کردم
واقعا شکست بود برام
براش توضیح دادم منط
درست موقعی از زمان که باید یک گوشه از بازار پسرکی ماهیِ قرمز بیندازد درون پلاستیکهایِ کوچک فریزر و بدهد دستِ دختر بچهای که دست دیگرش در دست مادرش هست ؛ نه ماهی وجود دارد ، نه پسرک گوشهای وایستاده و نه دخترک با مادرش به بازار میآید!
من خیلی گریه کرده بودم،سرمم بالا گرفتمو گریه کرده بودم،به زمین زمان فحش داده بودم و بی قرار شده بودم،برای از دست دادنای بی معنی برای درجا زدنای تکراری برای حسای مزخرفی که بی وقت به سراغم اومده بودن،برای تکه های جدای روحم برای خلا های طولانی،برای یه دختر تنها بودن(عجیبه آدم تنها بودن با دختر تنها بودن فرق داره حس بی پناهیش بیشتره) اما اگه همه ی اون مچاله شدن ها لازم بود تا منِ الان ساخته بشه میتونم کم کم دوسشون داشه باشم
توی گرمایی که اگر به صوت صامت و ثابت زیر آسمانش میایستادی، میتوانستی مغز پخته شدهات را در بیاوری، لای یک ساندویچ بگذاری، رویش سس بریزی و بخوری، نیم ساعت در مرکزیترین تابش نور خورشید منتظر سرویس بودم تا بیاید و مرا از طویلهای که اسمش مدرسه بود نجات دهد. امتحان آخر خرداد ماه، حکم یک آتش بس پرکشتار است. سرویس نیامده بود و من تلوتلو خوران راه را کج کرده بودم سمت خانه که برادر همکلاسیام با موتوری که خود همکلاسی هم پشتش نشسته بود کنارم ا
بسم رب الشهدا حجت خدا... بعد از تمام شدن عملیات که فهمیدیم محسن اسیر شده یکی از بچه های حیدریون آمد و فیلم لحظه اسارت رو بهم نشون داد که تیر به پهلوء محسن خورده بود و نشوندنش عقب تویوتا و میزدنش لباش از تشنگی خشک خشک بود. یکی از داعشی ها آمد و گفت فردا از همین شبکه ویژه برنامه ای داریم. فردا دوباره به آن شبکه مراجعه کردم محسن را دیدم که دارند شکنجه میدن، روی زخمش مرهم گذاشته بودن و به شهر القائم برده بودن چند بار با طناب از گردن آویزانش کردن صدا
محسن پسر باهوشیه ولی یه خورده سر به هواست و حرف تو گوشش نمیره سه ساله به باباش میگه برام دوچرخه بخر و الان 9 سالشه و باباش میگه باید معدلت بشه 19 تا برات بخرم اون که اصلا حال و حوصله ی درس خوندن نداره دیگه دید راهی براش نیست بعد از سه سال بیدار شده که باید درس بخونه معدلش طرفای 16 هست ولی باباش دید چون تلاش کرده گفت برات میخرم و محسن که از بس گریه کرده بود صداش بغض آلود و کینه ای شده بود تو خونه خوشحال شد تابستون بود و محسن و پدرش به مغازه دوچرخه ف
میگم جدا از این تراس پر از گل سرخم ، باید یه فکری هم به حال باغ زردآلوم بکنم...باغ زردآلو کجاس؟ باغ زردآلو قراره یه گوشه دنجی از این جهان باشه ، که من بتونم زیر سایه سار درختاش ، میون عطر زردآلوهای رسیده اش ، برای خودم کنجی بسازم و شب تا صبح خلوت کنم با خودم و زمین و زمان . و شاید این باغ زردآلو ، همون حیاط آغشته به رفاقتی باشه که می خوام در هر نیمه شب ، اونجا آروم بگیرم؟
اون امتحان سختی رو که ازش می ترسیدم (و بخاطر قبول شدن در اون نذر کرده بودم) قبو
میگم جدا از این تراس پر از گل سرخم ، باید یه فکری هم به حال باغ زردآلوم بکنم...باغ زردآلو کجاس؟ باغ زردآلو قراره یه گوشه دنجی از این جهان باشه ، که من بتونم زیر سایه سار درختاش ، میون عطر زردآلوهای رسیده اش ، برای خودم کنجی بسازم و شب تا صبح خلوت کنم با خودم و زمین و زمان . و شاید این باغ زردآلو ، همون حیاط آغشته به رفاقتی باشه که می خوام در هر نیمه شب ، اونجا آروم بگیرم؟
اون امتحان سختی رو که ازش می ترسیدم (و بخاطر قبول شدن در اون نذر کرده بودم) قبو
مفهوم نماد خاکستر در دفینه یابی
مفهوم نماد خاکستر در دفینه یابی یک «پایان » است.
ماده ای است ماندگار و ابدی.
تا ابد می ماند و ساختاری است که تا ابد هیچ نوع ترکیب دیگری به خود نمی گیرد.خاکستر از این لحاظ، قسمتی است که بعد از سوختن بدن یعنی خاموش شدن خصوصیات حیاتی انسان از آن به جای می ماند.
از نظر مادی این عنصر دیگر هیچ ارزشی ندارد.
زندگی با رنگ سفید و مرگ با رنگ سیاه تمثیل می شود.
در حالی که زندگی انسان با رنگ سفید تمثیل شده، مرگ با رنگ سیاه خود ب
من میدانستم که عوض شدهام. میدانستم که تغییراتی در من ایجاد شده که مرا تبدیل به انسانی جدید کردهاست. و میدانستم که این تغییرات پایانیام نیست. هر روز با مواجهه با هر مسئلهی کوچک و بزرگی، کارایی مغزم را میسنجیدم و خودم را در شرایط گوناگون امتحان میکردم.من عوض شده بودم و از این بابت خوشحال بودم. کنترل زندگیام را در دست داشتم و در حال ساخت دنیایی مطابق میلم بودم. معرکه بود.
این یک سال را دویده ام. یادم نمی آید جایی آرام نشسته باشم و درست نگاه کرده باشم. این یک سال را با هر چه در دلم داشتم دویده ام. با دوست داشتن ها، دوست نداشتن ها، با پایان ها و آغاز ها. با گریه و حب و بغض و کینه دویده ام تا به تو برسم. وقتی از دویدن خسته می شدم یک گوشه می نشستم، گریه می کردم، صدایت می کردم و باز بلند می شدم و می دویدم. گم کرده بودم. خودم را و تو را. خودم را نمی دیدم و تو را هم. گاهی از این که نمی دیدمت بغضم می گرفت اما نمی توانستم درست نگاه
مفهوم نماد خاکستر در دفینه یابی
مفهوم نماد خاکستر در دفینه یابی یک «پایان » است.
ماده ای است ماندگار و ابدی.
تا ابد می ماند و ساختاری است که تا ابد هیچ نوع ترکیب دیگری به خود نمی گیرد.خاکستر از این لحاظ، قسمتی است که بعد از سوختن بدن یعنی خاموش شدن خصوصیات حیاتی انسان از آن به جای می ماند.
از نظر مادی این عنصر دیگر هیچ ارزشی ندارد.
زندگی با رنگ سفید و مرگ با رنگ سیاه تمثیل می شود.
در حالی که زندگی انسان با رنگ سفید تمثیل شده، مرگ با رنگ سیاه خود ب
محسن طاوسی
از بین سئو کاران ایرانی میتوانیم محسن طاوسی را یکی از بهترین ها بدانیم
محسن طاوسی یکی از برنامه نویسان موفق میباشد که علم سئو را نیز به نحو احسن آموخته است
این شخص در حوزه سئو بسیار موفق عمل کرده است به نوعی که در وب سایت معروفی همکاری های وسیعی در زمینه سئو داشته است
آموزش های سئو محسن طاوسی را میتوانید هم اکنون در سئو هاب نیز مشاهده فرمایید
این سایت سعی بر این داشته تا تمامی آموزش های این شخص را در کنار هم قرار دهد تا شما عزیزان
دو هفته پیش :
خونه را جارو برقی کشیدم خواب بودبیدار شدگفت پس شام با منبا تکه های کوچیک مرغ داخل فریزر شام خوشمزه ای درست کرد.....صبح جمعه از خواب بیدار شدم، دخترک را با ماساژ و مهربونی از خواب بیدار کردصبحانه را تا خواب بودم اماده کرده بود؛ مثل هر روز
گیر کرده تو دلم که بگم از ام شهرآشوب متنفرم و هیچوقت نبخشیدمش
و بیشتر بدم اومد چون فکر کرد چون شوهر کرده و زاییده پس برتره و حق داره هرچی به ذهن کثیفش و دهن ....ش رسید بهم بگه و فکر کن که کوچیکتره!
و از خودم ناراحتم چون اون ع ن یی جوری وانمود کرد که خودمم هوا ورم داشت نکنه تقصیر منه و اومدم تو وبم پست حلالیت گذاشتم و اوشون چی کار کرده بود؟ در وبشو تخته کرده بود رفته بود طاقچه بالا گذاشته بود و یکی هم اومده بود تو خصوصی منو زیر شکنجه روحی گذاشته بو
اواخر دی ماه، گردان به بچه ها مرخصی داد. وقتی به تهران رسیدیم من و [ برادرم شهید] محسن [گلستانی] و چند تا دیگر از بچه های دسته، بعد از دو روزی ماندن در خانه، عازم مشهد شدیم. دو شب که در قطار رفت و برگشت بودیم، دو روز هم در مشهد ماندیم. در حرم امام هشتم، نگاهم که به آینه کاری صحن افتاد، به محسن گفتم: خیلی قشنگ کار کرده اند...
[گفت]: قشنگی اش در این است که کسی نمی تواند خودش را در آینه های شکسته ببیند. زائر وقتی وارد حرم می شود باید متواضع و دلشکسته
- نگو نامرد.. نگو.. تو پشت منی تو کوه منی با تو زنده شدم، حرفای نیشدار همه رو به جون میخرم فقط تو کنارم باش، محسن این همه زجر کشیدیم تا به اینجا برسیم، دانشگاهت برام خیلی مهمه این همه بهت سخت گرفتم تادیگه طعم این بدبختی رو نچشی.
- ببینم آب دماغت رو که با لباس من پاک نکردی؟
باخندهی ثابت روی لبم بهش خیره شدم:
-خیلی لوسی محسن، منو این کارا؟!
محسن بلند خندید وچشمکی زد:
-میخوام همیشه اینطوری لبت رو خندون ببینم.
#کپیممنوع⛔️
مشاهده مطلب در کانا
در راه جهنم بودم، در آغاز نا امیدی ها،گرفتار در تاریکی تکرارها و خسته از آزار دهنده ترین دروغ هابی هوا آمدی،بر قلب نا بینایم کوفتی، رخ محبوبت را نمایاندی و دوباره دلم را عاشق کردی.عاشق حال و هوای بهشتیانت، در مسیری که راهش را مدت ها پیش به روی خود بسته بودم.میدانم نرفته ای و همین گوشه کنار،منتظر برگشتن تمام وجودم هستی. وجود بی مقداری که با آنهمه عظمت و اعتبار و بزرگی ات، مهربان تر و عاشق تر از همه ی عشق ها صدایش کرده ای و بی جوابت گذاشته.آمدی
مادرش نقل می کند: سیدرضا حسینی که دایی محمد حسین بود، سال 1366 به شهادت رسید. ایشان را در امامزاده علی اکبر چیذر دفن کردیم. سال های بعد که پسرخاله ی محمد حسین فوت کرد، تابوت او را به امامزاده برده و اتفاقا کنار قبر دایی اش گذاشته بودند تا مزارش برای دفن آماده شود. محمد حسین آن روز دست روی تابوت پسرخاله اش گذاشته و گفته بود: آقا محسن، از جای من پاشو اینجا جای من است!
آن موقع همه این کلام را شنیدند اما کسی متوجه نشده بود که منظور پسرم از این حرف چیست.
تا حالا براتون پیش اومده با دیدن یه چیز کوچک، از عکس و فیلم گرفته تا یه نوشته کوچک، برید تو حال و هوای گذشته؟؟ تمام خاطرات و حس و حال اون موقع براتون زنده بشه؟؟
امروز دوستم برام نوتی رو در icloud به اشتراک گذاشته بود، منم که اصلا یادم نبود قبلا چیزی اونجا داشتم یا نه، وقتی وصل شدم که اون نوت رو ببینم، یهو کلی نوت دیگه جلوم ظاهر شدن! اولش فکر کردم دوستم اشتباهی کل پوشه اش رو باهام به اشتراک گذاشته، که وقتی به تاریخ و نوشته نگاه کردم ، دیدم بلهه.. ا
دانلود آهنگهای محسن ابراهیم زاده از سایت ایندکس وار دریافت کنید.
فول آلبوم محسن ابراهیم زاده یکجا و
دانلود هر آهنگ های محسن ابراهیم زاده فول دفتر محسن ابراهیم زاده با حال حقیقی 320و 128 پخش آنلاین با صورت تکی و کلاً فایل زیپ Mohsen. اهنگ بدون قرارم صالح ابراهیم فرزند اهنگ خوش اهنگ جدید دانلود اهنگ شبکه G O 42 نمایش اجرای موجود روش صالح ابراهیم فرزند وسیله خواننده کودک و کودک شبکه .
ادامه مطلب
نمیدانم چه اندازه با فرهنگ غذا خوردن گیلانیها آشنایی دارید اما در خانوادهی من که اصالتا اهل شرق گیلان هستند رسم است که میوه بیاوریم روی سفرهیغذا. ما با خوردن خیار، هندوانه، خربزه، طالبی، و انگور به عنوان ساید/Side هیچ مشکلی نداریم. برای ما خوردن کوکوی سیبزمینی همراه هندوانه یک امر عادی محسوب میشود. در این بین، خیار محبوبترین است. همانطور که میبینید حتی در لیستم آن را در رتبهی اول جای دادم. دایی حسین که دایی کوچکم است یک دعای ف
دانلود آهنگ محسن چاوشی او به پی ام موزیک بپیوندید با سوپرایز ویژه این ساعت / دانلود آهنگ جدید عاشقانه و غمگین “او” با صدای محبوب محسن چاوشی با بهترین کیفیت و متن ترانه {320 و 128 mp3} Download Music: Mohsen Chavoshi | In The Name Of ♪ Ou In The | PmMusic شعر و ملودی : محسن چاوشی
متن آهنگ او محسن چاوشی
──┤♩♬♫♪●|♬|●♪♫♩♬├──
تاج گذاری کند آمده کاری کند
بت شکنت شاه ما بنده نوازی کند
ما به نوازی نیست ناز بت
بت شکن بت بنوازد هر آن
آمده با قصد خود هر چه بت قادر است
با تبرش یک نف
بعد از خالی شدن خانه با صدای سکوت بیدار شدم. میدانستم اگر حتی یک روز دیگر منتظر بمانم دق میکنم. اپلیکیشن flo را باز کردم و جمله late for 8 days همه توانی که برای ریلکس کردنم در هفت روز گذشته جمع کرده بودم را مثل یک بادکنک ترکاند. بادکنکی که انگار داخلش آب گرم بود ریخت داخل شلوارم و پیش خودم گفتم اه آمدی جانم به قربانت؟ اما خبری از رنگ زیبای سرخ نبود. قلبم را گرفتم کف دستم و رفتم داروخانه. حتی تحمل نداشتم با پارتنرم حرف بزنم. آدمی دیگر که سعی میکند ا
این یک سال را دویده ام. یادم نمی آید جایی آرام نشسته باشم و درست نگاه کرده باشم. این یک سال را با هر چه در دلم داشتم دویده ام. با دوست داشتن ها، دوست نداشتن ها، با پایان ها و آغاز ها. با گریه و حب و بغض و کینه دویده ام تا به تو برسم. وقتی از دویدن خسته می شدم یک گوشه می نشستم، گریه می کردم، صدایت می کردم و باز بلند می شدم و می دویدم. گم کرده بودم. خودم را و تو را. خودم را نمی دیدم و تو را هم. گاهی از این که نمی دیدمت بغضم می گرفت اما نمی توانستم درست نگاه
سه تا گربه دیدم . دیشب توی تاریکی کوچه مان سه تا گربه دیدم .از غصه های دلم و برای پرت کردن حواس مجروح خودم،قصد کرده بودم سالاد زمستانی درست کنم. لوازم سنگینش را خریده بودم و می رفتم سمت خانه، گل کلم و هویج و کرفس و اینطور چیزها . گربه ها جزء لاینفک محله ی ما هستند . اما این سه تا فرق داشتند، هر سه یک شکل و یک رنگ و یک اندازه بودند و در قاب نگاه من این طور جانمایی شده بودند : اولی داشت استخوان گردنی را که از پلاستیک زباله ها بیرون کشیده بود می لی
بعد از خالی شدن خانه با صدای سکوت بیدار شدم. میدانستم اگر حتی یک روز دیگر منتظر بمانم دق میکنم. اپلیکیشن flo را باز کردم و جمله late for 8 days همه توانی که برای ریلکس کردنم در هفت روز گذشته جمع کرده بودم را مثل یک بادکنک ترکاند. بادکنکی که انگار داخلش آب گرم بود ریخت داخل شلوارم و پیش خودم گفتم اه آمدی جانم به قربانت؟ اما خبری از رنگ زیبای سرخ نبود. قلبم را گرفتم کف دستم و رفتم داروخانه. حتی تحمل نداشتم با پارتنرم حرف بزنم. آدمی دیگر که سعی میکند ا
تو این ایام کرونایی مادرم شروع کرده به آزمایش پخت انواع و اقسام کیکهای مختلف! صد دفعه ما گفتیم ما همون کیک شکلاتی دوست داریم! ولی مادرم همچنان اصرار داره که مدلهای جدید رو امتحان کنه!
القصه دیشب برای ما کیک انگلیسی درست کرده بود با سس نمیدونم چی!
بعدش تعریف میکرد که دوستم شهرزاد که الان انگلیسه تو گروه گفته برای بچههاش رنگینک درست کرده! بعد بچههاش نمیخورن
بهش گفتم رسم روزگارو میبینی؟ طرف رفته انگلیس، رنگینک درست میکنه :) تو ا
اجرای ارکستر متروکه فعلا متوقف شده و منی که از همه بیشتر خواهان لغو شدن این نمایش بودم الان بیحس نشستم یه گوشه. زحمت زیادی کشیده شد براش. حیف بود.
دو روزی میشه که مهدی اومده. دیشب صالح و ملی و سجادم بودن. دلم بسیار برای الهه تنگ شده. همزمانی برگشتن بچهها و بازارچه ارتوان باعث شد دلتنگی غریبی رو حس کنم.
کاغذ کادو و نخی که گرفته بودم بیاستفاده افتادن گوشهی اتاق.
پ.ن همین الان مکالمهی تلفنیم با مهدی تموم شد.
دانلود آهنگ جدید محسن کمالدار هوای تو
دانلود آهنگ محسن کمالدار به نام هوای تو کیفیت ۱۲۸ و ۳۲۰ ، با لینک مستقیم ، همراه با پخش آنلاین و متن آهنگ
دانلود آهنگ فوق العاده هوای تو با صدای محسن کمالدار از جوان ریمیکس
ترانه : محسن کمالدار, موزیک : میلاد ملک
Download New Music Mohsen Kamaldar – Havaye To
آهنگ جدید محسن کمالدار عزیز و خوش صدا منتشر شد.
جدیدترین ساخته این خواننده در تاریخ ۱۵ شهریور منتشر شد.
آهنگ جدید این خواننده، هوای تو نام گرفته است.
ترانه این موزیک از
با عرض سلام و وقت بخیر خدمت تک تک دوستداران محسن یگانه عزیز
این وبلاگ توسط یکی از علاقمندان و طرفداران محسن یگانه ایجاد میشود و هدف آن کمک به دنیای وب و بیشتر وب فارسی در جهت تولید محتوای کامل پیرامون موضوع وبلاگ که همان خواننده محبوبم یعنی محسن یگانه میباشد.
امیدواریم بتوانیم مطالبی مفیدی را در این باره منتشر کنیم...
فول آهنگ محسن یگانه دانلود تمام آهنگ های محسن یگانه
دانلود فول آهنگ محسن یگانه به صورت لینک مستقیم با کیفیت 128 و 320
شما می توانید هم اکنون تمام آهنگ های محسن یگانه را با کیفیت اصلی و بصورت رایگان از رسانه شیک پلاس دریافت نمایید.
لینک مستقیم + پخش انلاین و متن تمام آهنگ های محسن یگانه
فول آهنگ محسن یگانه دانلود تمام آهنگ های محسن یگانه
دانلود فول آهنگ محسن یگانه به صورت لینک مستقیم با کیفیت 128 و 320
شما می توانید هم اکنون تمام آهنگ های محسن یگانه را با کیفیت اصلی و بصورت رایگان از رسانه شیک پلاس دریافت نمایید.
لینک مستقیم + پخش انلاین و متن تمام آهنگ های محسن یگانه
مامانم گفت ماکارو نی درست کن و خودش رفت بیرون ,انقدر غر زدم که چرا باید ماکارونی درست کنم در حالیکه خودم دوست ندارم حواسم پرت شد و توی سسش بجای آویشن ,تره کوهی ریختم:///// تلخ تلخ شد مجبور شدم دوباره آب بریزم و رب گوجه فرنگیشو زیاد کنم تا بهتر بشه:((( حتی یه حبه قند هم انداختم داخلش.... حالا نمیدونم چی شده روی گازه و داره ته دیگشو میبنده:)))))
منتظرم بشینن سر سفره و بخورن , ببینم میفهمن تلخ شده یا نه!
بعضی روزها سختاند.سنگیناند.بعضی لحظه ها انگار بار عالَم روی شانه های نحیف ِ روحت افتاده.که شاید گوشه ای نشسته باشی اما تا قله ی قاف میروی و سقوط میکنی، در یک قدمی ِ فتح.شاید هم چند قدم عقب تر !
که من این لحظه های سنگین ِ متوالی را شب ها در مامن همیشگی، در جایی که همه برای آسایش انتخاب میکنند و من برای فرار ، هضم میکنم.همآنجا که هر بیننده( یا بقول استاذُنا، "ناظر ِ بیرونی ") حکم بر خواب بودنم میدهد، فرار میکنم؛ از عالم واقع ِ سخت ِ هولناک ِ
دستم روی سینهی عضلانیش نشست و آروم هلش دادم و با خنده گفتم:
- برو به درست برس، کمتر خودتو لوس کن.
محسن دوتا انگشتش رو کنار پیشانیش گذاشت و همزمان ابروش رو داد بالا و احترام بامزهی نظامی ای داد و گفت:
-چشم قربان.
دست برد توی جیبش و قدمی برداشت که یدفعه به سرعت برگشت و خندهی توی صورتش محو شد و سریع با نگرانی گفت:
- راستی پـروا حالت خوبه؟! امروز سرت گیج نرفت؟! قرار بود بری پیش متخصص چی شد؟! خودم فردا میام دنبالت بریم تو هردفعه پشت گوش میانداز
خیلی کم سن بودم که زنان کوچک رو خوندم. شاید یازده سالم بود یا کمتر. و عاشقش شدم. من عاشق جو بودم. عاشق لاری و موهای فر مشکیش بودم. چند بار خوندمش و شخصیتهاش رو نقاشی کردم. انقدر مرورش کرده بودم که حتی الانم بعضی از صحنههاش رو حفظم. ادامههاش رو هم خوندم ولی هیچ کدوم به پای کتاب اول نمیرسید. با اون صفحات اخرش، دیالوگهای جو و لاری وقتی از توی اینه بهم نگاه میکردن...
فیلمش رو دیدم ساختن. تریلرش راضیم کرده فعلا. لاری رو تیموتی ِ کال می بازی کر
جمعه عروسی دعوت بودیم
تولد پسر کوچیکم هم بود
منزل مادر شوهر بودم.
زنگ زدم مادرم حالی بپرسم
که مادرم خیلی بد صحبت کرد
اول سر سنگین بود
گفتم چی شده گفت تو بگو چند وقته آسایش برامون نذاشتی فکر دخترت باش
اینو بدون اگر این کار رو بکنی ازت نمی گذرم و شیرمو حلالت نمی کنم و دیگه پاتو اینجا نذار!!!
و گوشی رو قطع کرد!
با توجه به پیامهایی که چند روز پیشش دریافت کرده بودم و تعجب کرده بودم که اونها از کجا می دونن...
وقتی مادرم اینجوری رفتار کرد حدس زدم یه عده ا
بچه که بودم یک روز داداشم بایک جعبه مکعبی شکل آمد خانه تا عصر به پروپایش میپیچیدم که برایم از درون جعبه شرح حالی بدهد.تااینکه آخرشب مرا به گفتگویی دونفره دعوت کرد.
جعبه چوبی که درابعاد27.40 بود. درمیان آورد، خلاصه حرفایی که برادرم آن زمان به من زد این بود که چیزی در این جعبه است که مرا دوست دارد برای من ارزش قائل است پس باید دوستش بدارم حسی متقابل به آن داشته باشم مدت هاازآن صحبت دونفره میگزشت متوجه محبت آن بچه گربه بودم امامن خودخواه شرایط زن
دیروز نوشت :
نمیدونم اصلا ارزش داره یا نه
وقتی ب این فکر میکنم به در فلاکس به سوئیچی ک گم کردم ب وقتی که گفتی " مریم خانم سوئیچی ک گم کردی پرسیدم گفتن صدهزارتومنه" به رفتارت حرفات
اره منم خوب نیستم رفتارم بده. ب این چیزا ک فکر میکنم میگم ارزش نداره
ولی وقتی فکر میکنم ک خب من چکار کردم برا بهتر شدن شرایط . فکر میکنم ب زن و شوهری . میگم ارزششو داره
خلاصه نمیدونم
ولی ب ی چیزی مطمئنم. اینکه واسه تو نمیکنم.
واسه خودم میکنم
واسه اینکه دلم ی خانواده شاد م
سخت بود
در حدی که چند شب نتونستم بخوابم
در حدی که برای اولین بار طی این 6-7 سال سه تا از کلاسهام رو کنسل کردم
در حدی که توی بقیه کلاسهایی که تشکیل دادم مثل بچه آدم نشستم رو صندلی
در حدی که تو جلسه پیش دفاع با کاپشن رفتم
در حدی که وسط یکی از کلاسهام یکی از دانشجوها اجازه گرفت بره بیرون و وقتی برگشت دیدم برام آب آورده
در حدی که منی که بی نهایت گریزانم از دکتر رفتن مجبور شدم دو بار برم دکتر
در حدی که منی که فقط برای عمل هام سرم تزریق کرده بودم مجبور ش
آلبوم بینام از محسن چاوشی ، با نام سابق قمارباز، نام دهمین آلبوم استودیویی محسن چاوشی است. این آلبوم که شامل ۱۱ قطعه است، با آهنگسازی، تنظیم و خوانندگی محسن چاوشی و اشعاری برگرفته از مولانا، سعدی، وحشی بافقی و فصیح الزمان شیرازی، دوم دی ۹۸ منتشر شد.
دانلود رایگان آلبوم بی نام محسن چاوشی کیفیت 128 از آپلودبوی
دانلود رایگان آلبوم بی نام محسن چاوشی کیفیت 320 از آپلودبوی
عوامل تولید
خواننده، آهنگساز و تنظیم کننده: محسن چاوشی
تهیهکنن
بچگیام آروم و گوشه گیر بودم، جایی میرفتم مهمونی ساکت یه گوشه مینشستم وبه بازی کردن بقیه نگاه میکردم و منتظر بودم یکی از بچه ها بگه که باهاشون بازی کنم یا اینکه مامانم اجازه بده تا برم و باهاشون بازی کنم ، اما بیشتر وقتا این اتفاق نمی افتاد و بچه و مامانم اینقد سرگرم صحبت و بازی بودن که من رو یادشون میرفت. این بود که همیشه تو حسرت اون لحظه بودم حتی اگه جایی دیگه هم بازی میکردم بازم فکرم تو موقعیت قبلی بود و حسرت میخوردم. الان که بزرگ شدم هم ه
دیشب دختر خاله ها اومدن اینجا. خسته و مرده نزدیکای ۸ رسیدم خونه تند تند خونه رو جارو زدم و یه کم هم خرید کردم و اومدن. براشون میوه و تنقلات اوردم و رفتم به شام درست کردن. تا ۱۲ داشتم شام درست میکردم! ۱ اماده شد و خوردیم و ۲ خوابیدیم در حالی که هلاک بودم!
۱۰:۳۰ به زور از خواب پا شدم و شروع کردم صبونه درست کردن. نیمرو و پنیر و خیار و گوجه و ...
تا ۱ اینجا بودن و رفتن...
هلاک بودم از خستگی
هیچ کاری نکردم تا ۴:۳۰
بعدش خوابیدم تا ۶ و از ۶ تا الان که ۸عه یا
در پی انتشار ویدئویی از محسن افشانی و اقدام زننده او حین رانندگی، کاربران فضای مجازی، واکنشهای منتقدانه خود را در توییتر به اشتراک گذاشتند.
محسن افشانی بازیگر تلویزیون، شب گذشته در صفحه اینستاگرامی خود فیلمی
ادامه مطلب
در خانهی مادربزرگم، یک خانهی قدیمی در یکی از محلههای قدیمی یک شهر کوچک قدیمی، زمستان است. شب است. نیمهشب است. بیرون باران میبارد. از همان بارانها که گلی توی در دنیای تو ساعت چند است بهشان میگفت بارش. نور زرد رنگ یک آباژور قدیمی، دیوارهای کهنهی ترک برداشته، قالیچهی دستباف قدیمی، بخاری گازی که شعلههایش نارنجی میسوزد، کتری چدنی ته سوز و قهوه جوش مسی روی بخاری، یک تلوزیون ناسیونال قدیمی خاموش و خاک گرفته گوشهی اتاق، یک چمدان
پرندگان رنگی ام گوشه ای نشسته بودند زمین را نوک میزدند در خلوتی غریب و طولانی.
گذاشته بودمشان در فضایی تاریک،
صدا ازشان در نمی آمد،
نور نخورده بودند رنگشان پریده بود،
امشب تمامِ آسمانِ اتاق را پروازِ درنا رنگین کمانی کرده بود!
دانلود اهنگ محسن لرستانی زندونی
دانلود اهنگ جدید محسن لرستانی امام رضا
دانلود آهنگ صبح فردا که بشه چوبه دار جای منه
دانلود اهنگ محسن لرستانی مادر پیرم
دانلود اهنگ محسن لرستانی به نام مادر
محسن لرستانی صبح فردا که بشه چوبه ی دار جای منه
متن آهنگ زندان محسن لرستانی
متن اهنگ زندونی محسن لرستانی
بسمالله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
محسن چریک با افراط گری تمام ، هنرمندان مارا خانه نشین میکند_به قول رائفی پور_
اسرائیل،انقلابیون را به افراطی گری متهم می کند
محسن چریک به اسرائیل پناهنده میشود،اسرائیل که منتقد رفتار محسن چریک بود اورا تحویل میگیرد و به او تریبون میدهد.
محسن چریک بعد از خانه نشین کردن هنرمندان و ترسیم چهره ای خشک از ایرانیان انقلابی،به تخریب مقام معظم رهبری همت می گمارد
خیلی عجیب است
تهدید می
راهکارهای روانشناسی فردی مشاوران مرکز مهر برای غلبه بر ترس
برای رو به روشدن با ترس ها و از بین بردن آنها با خود تمرین کنید
برای اینکه بتوانید از ترس خود رها شوید روبه روشدن با چیزی که واقعا دل شما را خالی می کندخیلی مهم است .روانشناسان معتقدند راه غلبه بر این حس این است که اول ببینید چه اتفاقی افتاده و بعد راهکارها و منابعی پیدا کنیدکه در ادامه دادن راه به شما کمک می کنند.تصور کنید که تجربه ای ترسناک از اتفاقی ناخوشایند شما را آزار میدهد.
آینه چشمانت مرا مسخ خودش ساخت
من در آنها چیزی را دیدم که وصف ناشدنی بود
من خودی را دید چون تو و توی را دیدم چون من
من که بودم گه مسخ در آینه چشمانت به نظاره نشستم
و در آنها خدایی را دیدم که مرا مهربانانه دوست میداشت
من خدایی را دیدم که سرای زیبایهایی بی پایان بود
من در آنجا ندای را شنیدم که نا گفتنیست
من در آنجا بودم و خودی را دیدم
آری آن من بودم
منی که بی نهایتها را به نظاره نشسته بودم
بی نهایت عظمت
بی نهایت شکو
بی نهایت بزرگ
بسم الله الرحمن الرحیم
(شهید مدافع حرم محسن حججی)
یکی از نزدیکان شهید تعریف می کرد:
یک روز دیدم محسن عجله دارد و پله ها را دوتا یکی می رود.
بهش گفتم: مگه دزد دنبالت کرده؟خودتو نکشی؟! فوق اش یک دقیقه
دیرتر می رسی دیگه!
ادامه مطلب
رختخواب مامان پهن بود کف اتاق. گفته بود امشب نمیآید. سرم را گذاشتم روی خنکای بالش؛ بوی مامان را میداد. بغضم که ترکید دیگر میتوانستم تا خود صبح گریه کنم. همان یک واحد آپارتمان کوچک نیمبند را هم خالی کرده بودند چون دیگر قرار نبود برگردند. حالا دیگر من توی این شهر، خانهای که متعلّق به خانوادهام باشد نداشتم. چند هفته طول کشیده بود تا اسباب و اثاثیهٔ بیست و چند سال زندگی را به خیریهها بذل و بخشش کند. از لابهلاش عکسها و یادگاریهایی
بسمالله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
محسن چریک با افراط گری تمام ، هنرمندان مارا خانه نشین میکند_به قول رائفی پور_
اسرائیل،انقلابیون را به افراطی گری متهم می کند
محسن چریک به اسرائیل پناهنده میشود،اسرائیل که منتقد رفتار محسن چریک بود اورا تحویل میگیرد و به او تریبون میدهد.
محسن چریک بعد از خانه نشین کردن هنرمندان و ترسیم چهره ای خشک از ایرانیان انقلابی،به تخریب مقام معظم رهبری همت می گمارد
خیلی عجیب است
تهدید می
همین ده دقیق پیش برگشتیم خونه
دوباره مثل هفته پیش واسه افطار رفتیم پارک جنگلی
دوباره من پیتزا و کیک درست کردم
بااین تفاوت که اون دفعه خاله سیمین رو بردیم این دفعه بابا رو
کیک امروزم تمام شکلاتی بود،اون دفعه دورنگ
پیتزای امروزم پنیرش کمتر بود و خمیرش افتضاح سفت شد
مامانم ابگوشت درست کرده بود ولی یادش رفت که نون بیاره
خیلی شلوغ بود
ماشینایی که ردمیشدن اگه دویست و شیش سفید و هاشبکو فاکتور بگیرم،همشون مدل بالا بودن(پرادو،ماکسی ما،سانتافه،جک،
تمام راه برگشت ب این فکر میکردم ک تنهایی چقدر غصه بزرگیست!
تعریف میکرد ک بچه ها را عروس و داماد کرده و هرکدامشان حالا ۴۰,۵۰ سال سنشان است,خودش مانده توی خانه ای ک حتی بزور هم نمیتوان اسم خانه رویش گذاشت.پیرزن ۷۲ساله ای ک لابلای بازیافت ها توی یک اتاقک تاریک و حیاطی کوچک زندگی میکند,تمام دلخوشی اش دوتا مرغ است.
وقتی پرسیدم مادرجان خب چرا نمیری پیش نوه ت زندگی کنی؟پاسخش یک گزاره دو کلمه ای بود:عادت کردم!
عادت عجیبیست,عادت ب زندگی بین بازیافتی ها
سلام دوستان
در این پست میخام شما رو به صورت خلاصه و کلی با محسن ابراهیم زاده اشنا کنم
محسن ابراهیم زاده در ۱۷ شهریور سال ۶۶ در تربت حیدریه به دنیا آمد. او خواننده، آهنگساز و ترانه سرای سبک پاپ کشور است و از چهرههای محبوب نسل جوان در این روزها به شمار میآید. او اولین کنسرت خود را در سال ۹۴ و در کرج برگزار کرد. دو سال پس از اولین کنسرتش، کنسرتی را در تهران برگزار نمود و در سال ۹۷ بود که در فینال لیگ قهرمانان آسیا در دیدار بین تیمهای پرسپو
الآن یهو یه چیزی یادم اومد!
کلاس سوم راهنمایی بودم (که میشه هشتم فعلی) و ماه رمضون بود. اون شب توی مدرسهمون افطاری داشتیم. من با خودم یه ماگ برده بودم که تازه خریده بودیمش. البته اون موقع اسمش ماگ نبود و بهش میگفتن لیوان!
خلاصه این ماگ زرشکیمون رو گذاشته بودیم روی میز تا برامون چایی بیارن. یهو دست دوستم خورد به ماگ و افتاد شکست.
من خیلی خیلی ناراحت شدم و به دوستم گفتم اینو مامانم تازه گرفته بود و حالا من چی جوابشو بدم؟
دوستم عذاب وجدان گرفته ب
سال اول که تولد براش گرفتم تاریخ شمسی و میلادی قاطی کرده بودم و روزی که باش قرار گذاشته بودم این فهمیدم
بخاطر همین از اون موقع به بعد استرس تاریخ تولدش دارم.
امسال تصمیم گرتم براش هدست بخرم. مارک معروفی خریدم. خیلی خفن بود.. اما دوست نداشت. و اینکه کسی کادووی براش بخرم و مفید نباشه بیشتر هرچیز اذیتم میکنه
تهران که بودم رفته بودم دیدنشان. یعنی آنها دعوتم کردند و من رفتم. قد یک قرن مهربانیشان گرمم کرد. آخرین باری که فرصت شد خداحافظی درست و حسابی کنم را خوب یادم هست. اشک جای خودش را به بغض داد. بغض سنگینی که راه گلویم را بسته بود. گفتم فراموشم نکنین و بغض از گوشه چشمهام چکید روی سنگفرشهای سرد پیاده روی بهشت زهرا...
چند ماه گذشت. من نرفتم. آنها آمدند...این همه راه تا کرمانشاه را... صدایم کردند، یک جورِ آشنا و مهربان. رفتم که جواب بدهم، دلم را لابلای
خنک کردن یا کولینگ دستگاههای ماینر چگونه است؟ راهاندازی دستگاههای استخراج و انجام ماینینگ به صورت خرد (با سرمایهکم) این روزها در حال تبدیل شدن به یکی از فعالیتهای پرطرفدار در میان کاربران ایرانی است.
سودآوری این دستگاهها زمانی که با برق ارزان همراه باشد، به یک موضوع وسوسهکننده تبدیل میشود. اما برای راهاندازی یک ریگ ماینینگ و یا در مقیاس وسیعتر یک فارم استخراج، چالشهای مختلفی پیش روی ماینرها قرار میگیرد. یکی از مه
ما عادت کرده بودیماما من هنوز تقلاهای تو را به خاطر داشتممن تمام این دنیای کثیف را گذاشته بودم لای صفحات کتابی که قرار بود هیچگاه به پایان نرسدمن تمام شهرها را به آتش کشیده بودممن اشک تمام نوعروسان بیوه را، من شیارهای خون آلود تمام درختان به دار آویخته را، من تو را، من خودم را..من خدا را به دریا سپرده بودم..
اما تو از لابه لای سر انگشتانی که هیچگاه لمست نکرده بودند قد میکشیدیشهر خودش را به دریا می انداخت و بین آخرین گدازه های آتش به نوعروسان ب
Harsh/episode 1از وقتی که امیر حسین بخاطر اون دختره گذاشته رفته احساس افسردگی میکنم،بیشتر احساس میکنم که تحقیر شدم ،احساس وابستگی عاطفی بهش نداشتم،رابطمون کاملا سنتی و معمولی بود.ولی تمام وقتی که کاراهاشو توجیه میکردم و ازش جلوی مامان بابا دفاع میکردم رو حروم کرد،این حس حتما تحقیره!دیروز دوست امیرحسین،محسن رو دیدم ، ازم عذرخواهی کرد بدون دلیل بود واقعا،هیچی تقصیر اون نبود،محسن بیشتر از ده ساله که امیرحسین رومیشناسه و اونا توی دانشگاه باهم
درست از روزی که محسن سر داد قصه ما به سر رسید!
و یک شهید بی سر شد نماد عزت مردم ایرانجوری که همه دوست داشتند با او عکس تکی بگیرنداما حیف که محسن سر نداشتحیف که بدنش را تکه تکه کرده بودنداگر می خواهید روضه های کربلا و محرم برایتان زنده شود کتاب "سربلند" را بخوانیدزندگی نامه داستانی شهید محسن حججی
سفارش اینترنتی همراه با پست رایگان http://sar-boland.ir
نذر فرهنگی به نیت آقا محسن حججیhttp://sar-boland.ir/nazr/با خرید کتاب از این سایت علاوه بر ارسال رایگان پوستر یادگ
دورهی راهنمایی بودم و ماه رمضان بود، هر سال ماه رمضان که میشد مدرسه یک بعد از ظهر را آش رشته درست میکرد و از روز قبل به دانشآموزان اطلاع میداد که با خودشان ظرف ببرند، من هم آنروز با ذوق، ظرف آش رشتهی داغ را جوری گرفته بودم که ازش چیزی به بیرون نریزد، کوچهها را با احتیاط گذر کردم تا به خانه رسیدم، نزدیک اذان که شد مادرم سفرهی افطار را کمکم پهن کرد، لیوانها، فلاسک آب جوش، خرما، زولبیا، بامیه، نشاسته و ظرف آش... بالای سر ظرف آش ن
امروز دختر ۲ ساعت گذاشتم پیش باباش رفتم ارایشگاه موهامو رنگ کنم. شیرم براش گذاشته بودم تو شیشه. وقتی اومدم قیافه باباشو باید میدیدین دود از کله اش بلند میشد و به شدت کلافه و عصبی بود. من که میرفتم دلسا خواب بود ولی خب بیدار شده بود کلی جیغ و گریه و در عین گرسنگی شیشه رو پس میزده. لباسشم کثیف کرده بود باباش اومده عوضش شده در حین عوض کردن جیش کرده بود
یعنی دخترم سنگ تموم گذاشته بود واسه بابایی. من که رسیدم یهو آروم شد لباساشو تنش کردم یه کم چرخون
#سحرنوشت ۴از تو چه پنهان حسودیام گل میکند وقتی میبینم جیرجیرکها زودتر از من عاشقانههایشان را آواز کردهاند. درست همان وقتی که من خواب بودم، درست همان وقتی که بیدار شدم و تندتند سفره سحری را مهیا میکردم، درست همان وقتی که در فکر تنظیم زمان برای خوردن آخرین لیوان آب بودم، جیرجیرکها مشغول عشقبازی با تو بودند.من، منِ همیشه مغرورِ خوداشرفمخلوقاتپندار، از جیرجیرکها هم عقب افتادهام.زمین و زمان دست به دست هم دادهاند تا بفهم
سلام صبح بخیر و عیدتون مبارک :)
چند روزه چون مطلبی ننوشتم حس خوبی ندارم، گفتیم اوّل عیدی که بلطف کرونا خونه نشین شدیم یکم تخلیه ی واژگانی بشیم بد نیست.
خب باز عید رو تبریک می گم و امیدوارم سالی خوب و پربرکتی برای خودتون بسازید، حوصله تون شد برای ما هم دعا کنید که ما هم تلاشگر باشیم و سال پر برکتی رو رقم بزنیم فارغ از هر اتفاق خوب و بدی که ممکنه داخلش بیفته!
دوست داشتم قبل از لحظه ی تحویل سال بیدار باشم که خدا رو شکر موفق هم شدم و نزدیک 2 ساعت زودتر
اینكه سلاح فروخته شده دراثرتعویض محل فروش یامدت زمانی بالاارزش بالایی میافت برای دونالدوحشت آفرین بود.
اوهمیشه ازیادآورشدن عبارت كاغذفاقدارزش واهمه نداشت.معاهدات اسلحه وغیره بیشترزیان نصیبش میكردند.
امكان داشت كشورهاسلاح هارامهندسى معكوس كنند.ازآن جهت تحمیل قوانین استفاده كنندیاازآن بعنوان جانشین طلاودلاراستفاده كنند.
فكراوسراسرسودآورى نداشت دركل بروزبودن همه سلاح هادركشورهاراخواستارنبود.
دانلود آهنگ دل زارم فریدون فرخزاد mp3
دل زارم فغان کم کن فریدون فرخزاد دانلود
دانلود موزیک ویدیو دل زارم از محسن نامجو
دل زارم نامجو mp3
دانلود آهنگ ای دل ای دل محسن نامجو
دانلود اهنگ محسن نامجو
محسن نامجو ای دل ای دل
دانلود آهنگ نامه محسن نامجو با کیفیت بالا
درباره این سایت