نتایج جستجو برای عبارت :

#پارت57

 دستم روی سینه‌ی عضلانیش نشست و آروم هلش دادم و با خنده‌ گفتم:
- برو به درست برس، کمتر خودتو لوس کن.
محسن دوتا انگشتش رو کنار پیشانیش گذاشت و همزمان ابروش رو داد بالا و احترام بامزه‌ی نظامی ای داد و گفت:
-چشم قربان.
دست برد توی جیبش و قدمی برداشت که یدفعه به سرعت برگشت و خنده‌ی توی صورتش محو شد و سریع با نگرانی گفت:
- راستی پـروا حالت خوبه؟! امروز سرت گیج نرفت؟! قرار بود بری پیش متخصص چی شد؟! خودم فردا میام دنبالت بریم تو هردفعه پشت گوش می‌انداز

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها